“گاوشده سرانجام گاو میزاید!” / درباره یک سکوت عمیق اما گویا در نمایش “پائین سمت چپ” به نویسندگی و کارگردانی هادی محرابی

“در بستر سکوتی عمیق و باارزش، در جایی میان طبقات انفعال بشری و جبر قدرت و زور، دقیقاً در پائین سمت چپ کسی بلند بلند فریاد میزند: “پیش از آنکه گاو شوی انسان باش!”
عصر فرهنگ؛ پوریا فرجی-…دقیقاً پائین در سمت چپ آمده: “وقتی یه گاو داره باهاتون حرف می زنه به شاخاش خیره نشین، به چشماش نگاه کنین”. چشم! دقیقاً راستگوترین راستگوی عالم که کافی است تا به عمق آن خیره شد تا آنچه بیانش در زبان غیرممکن است، ممکن شود تا هرچه در عمق آن فرو روید بیشتر شما را به اندرونی کلام از جنس حقیقت فرو بخورد.
نمایش “پائین سمت چپ”، به نویسندگی و کارگردانی “هادی محرابی” در سالن شماره ۱ خانه نمایش مهرگان میزبان مخاطبانی است که اساساً به دنبال تماشای تئاتر خاص هستند، تئاتری که حکیمانه و صد البته رندانه کمتر میگوید اما بیشتر روایت میکند!
این نمایش از نمونه آثار موفق است که توانسته مانند اسلاف سبک خود باز هم اثبات کند که نمایش صحنهای، یک کل به هم بافته است که چیزی بیش از جزئیات را تشکیل میدهد که سکوت، حرکت، نگاه، همه در بطن یک فرم کلامیِ مستتر قابلیت جاری شدن در یک روند رئال را دارد. از این رو این نمایش برای کلام، سکوت و حرکت و فاصله گرفتنِ یک باره از همهی آنها-خصوصاً فاصله گرفتن از فضای کلی نمایش-ارزش عینی و واقعی قائل است.
در این نمایش کلام عمدتاً از شکل مرسوم (و گاهی حرافانه متداول نمایشی این روزها در برخی آثار) بسیار فاصله گرفته و در قامت یک دانای کل قصه میگوید، روایت میکند، صحنه را طراحی میکند، به بازی ها جهت میدهد و آنها را کم فروغ یا پرفروغ میکند و یا به یکباره دستور صحنه سکوت برای خود تجویز میکند و مانند مخاطب به تماشا مینشیند! این جنس خلاقیت از آن نوع ترفندهای رندانه در کارگردانی است که جریان نمایش را با تردستی خیالی که چوباش فقط در دست کارگردان میچرخد به جلو هدایت میکند و مخاطب را مملو از حضّ فراوان میکند و اساساً به نمایش گرما و انرژی میدهد و در یک کلام فضا و اتمسفر صحنه را برای بیان قصه داغ و داغتر میکند تا مخاطب لحظه ای گوش و هوش از صحنه نگیرد. جذابیت وقتی بیشتر میشود که دانای کل آنچنان هم که به نظر میرسد همواره صحنه گردان نیست و یک عامل بیرونی-از جنس پیشبینی نشده برای مخاطب-ورق را برمیگرداند و با ارده قدرت او را نیز برای مدتی محکوم به سکوت یا مجبور به بیان روایت تحمیلی میکند که نقطه اوج استنباط فرمی از پیام متن و بیرون زدن حساب شده کارگردان از قاعدهای که خود آن را چیده، دقیقاً در همین تجاوزهای دلچسب و جذاب از روند جاری نمایش است که بیش از پیش بر کشش آن میافزاید و موجب میشود تا مخاطب دوباره از نمایش رودست خورده و محو غافلگیریهای گاه و بیگاه آن شود.
طراحی صحنه، خلاقانه و کاملاً در خدمت ذات متن است که به خودی خود با حداقل امکانات در ظاهر، به خلق موقعیت مکانی میپردازد و به خوبی رنگ خیال بر آن موقعیتپردازی ها میزند.
فضای قصه دقیقاً در پائین سمت چپ است، جایی نزدیک به قهقرا یا هممرز با محاق نیستی و پوچی که از زندگی ذلت بار آدم روایت میکند که خود را در بستر یکنواختی پیچیده و بی روح، مجبور به پذیرش کنترل بیرونی دائم در دنیای امروز است و بیش از آنکه فعال و مختار باشد، مجبور است و منفعل. در این بین به خوبی میشود قصه را دید نه آنکه شنید، چرا که پیشتر گفته شد که کلام این نمایش منحصر به خود است و دقیقاً جنس کلام در یک بیکلامی با انبوهی از سکوت و حرکت و عمق فراوانِ نگاه است؛ بنابراین وقتی کلام از بیانِ زبانی بازایستد، همه احساسات متحد شده تا بلندترین فریاد را با ایما و اشاره و حرکت بیان کند که این نمایش نمونه موفق و جذابی از این جنس روایت قصه است، البته که نقش سکوتهای حساب شده به عنوان فاصلههای گویا خود اثر برجستهای گذاشته که بیشتر در خدمت اندیشه و تفکر مخاطب قرار گرفته است.
انتخاب موسیقی به جاست، نه از آن جنبه که صحنه نمایش را به ارکستری بدل سازد که گاهی فضای نمایشی را هم در خود سهیم کند!، بلکه موسیقی کوتاه است و به اندازه و فقط در خدمت حس صحنه؛ البته که این نمایش اساساً برای سکوت احترام بیشتری قائل شده تا صوت، و همین عامل است که ناخودآگاه یک اثر وضعی برای به کار افتادن قدرت اندیشه مخاطب از خود به جا گذاشته است.
حساب شده ترین بخش این نمایش به درستی پایانبندی آن است و میشود اصل پیام متن و حضور خلاقانه کارگردانی را در این نمایش به مَجاز و شمایل دید؛ چرا که در طول نمایش همه روند چگونگی کاشته شدن تخم اضمحلال و پوچی در رحم انفعال، روند تسلط قدرت بر این رویه شوم و سرانجام ازدیاد نسلی این سلسله بی روح در جایی از طبقه زندگی بشری، به نحو مناسب و با دقت نقطهگذاری و نشانهگذاری شده است و گرهها در جایجای داستان به خوبی شکل گرفته است، و حالا مخاطب در صحنه پایانی با یک فضای تابلوگونه روبرو است اما در بستر همان سکوتِ بسیار گویا که تداعی کننده آن است که: “از ماست که بر ماست!” و “گاوشده سرانجام گاو میزاید!”
پایان متن/
برچسب ها :پائین سمت چپ ، تئاتر ، فرهنگ ، هادی محرابی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0