…وقتی گاهی حد تکنیک از قامت داستان بیرون میزند!/نقدی بر نمایش “هاری یا مردی که در هنگامه تولد هردو دستش پر از خون بود”

…در مقاطعی در کنار فراوانگوییها، یک اُفت ریتم وجود دارد که دیگر حرکات تکنیکال فرمی و فیگورها و… هم یارا و توان جبران مافات نوساناتِ کم اما کسلکننده در ریتم را دارد.
عصر فرهنگ؛ پویا فرجی-نمایش “هاری یا مردی که در هنگامه تولد هردو دستش پر از خون بود”، این شبها روزهای پایانی اجرای خود را در تماشاخنه شهرزاد پشت سر میگذارد، نمایشی پر پرسوناژ، با اجراهای فیگوراتیو و طراحی فرم بر مبنای فضای قصه و مملو از تکنیک و حرکت و جابجایی و میزانسن خلاق و پویا اما همه در خدمت قصهای با محدودیتی کمتر از همه اینها.
هاری با طراحی حرکات فرم و بازیهایی با مایههای فیگوراتیو و ژست، تلاش می کند تا دستان مردی را روایت کند که ابتدا و انتهای قصه هم اوست و بیش از او نیست و همه و همه از شخص شخیص شمایل شاه تاجدار تا کنیزکان و زنان کمر به خدمت بسته سلطان، دنیای او را میسازند و به آن سر و شکل میدهند. در این بین گویا آنچه تنظیمگر ریتم اثر است فرم بازیهاست که با ورود و خروجهای پی در پی و یکی در پس دیگری جریان روایت را پیش میبرد و البته که یک دانای کل و چشم سوم در آن بین، ترغیبگر روایت است و بسیار در پیشرفت روایتِ قصه موثر است اما در این بین آنچه گاهی آزاردهنده است، اُفتهای محدود ریتم است که این گردونه را با اندکی فرسایش برای لحظاتی کوتاه مواجه میسازد.
در جریان تکنیکها در طول اجرا، ووکال گاهی رخنمایی میکند [که در مواردی شاید به خاطر ملاحظات خاص زیرصدای کم جانی میچسبد روی تن صدای خواننده]؛ اما آنچه حائز اهمیت است نقش این ووکال در روایت و هویت متن است که چه بسا میشود پرسید که اگر آن نبود، آیا نمایش به مسیر کلی خود ادامه نمیداد!؟
در این نمایش و از روی روایتها میشود فهمید که یکی از دغدغههای نمایش در نقد نقش زن به مثابه یک ابزار در دست تنوع طلبی زور و قدرت است که البته ضمن آنکه در نیکو بودن این دغدغه در این نمایش شکی نیست اما چه بسا میشد تا در میان انبوه آن مونولوگگوییها و آن دیالوگگوییهای فراوان، میزانی نقش بیشتر برای این مسئله در فرم و محتوا به طور ملموستر در نظر گرفت. ضمن آنکه متن تلاش میکند تا یک پدیده در بستر فرمیاش را هربار از یک زوایه رو کند و هر مرتبه در قالب بیانی و شکلیِ متفاوت، که قابل ستایش است اما افسوس که پرگویی درباره واضحات و بدیهیات در این متن آنقدر زیاد است که مانند یک انسان حرّاف که غالباً با پرحرفیاش اولویت متن بر حاشیه را ضایع میکند، مجالی نمیدهد تا این زاویهپردازیها شکل و نمود بهتری به خود بگیرد.
بازگردیم به جنگ قصه با حرکت و تکنیک؛ قصه هرقدر هم جذاب و نو و تازه باشد اما اگر صرفاً نقش یک ارابه برای سوارکردن تکنیک و حرکت مضاعف بر خود را داشته باشد، تا جایی دلچسب و دلنشین و وجدآور است که جزئی از روایت قصه باقی بماند، وگرنه اگر وزن صحنه و نمایش بر رونمایی از تکنیکها مانند انواع فیگورها و فرمها و ووکال و حرکات و… سنگینی کند و در خدمت ذات قصه گویی و همسو با جریان داستان و مقوّم آن نباشد، شاید در نهایت اثری جز کاستن از توان روایی بر ذهن مخاطب و خستگی و کسالت او نداشته باشد. لذا در مقاطعی تکنیک از اندازه و گستره منطقی محتوایی متن خارج میشود.
این نمایش مملو از بازیهای باورپذیر و جذاب است و آمادگی بازیگر و تقویت نبض صحنه توسط او به عینه در طول اجرای نمایش لحظه به لحظه مشاهده و حس میشود. بازیها همواره در خدمت واقعیت نقشها است، به گونهای که مثلاً اگر بازیگر با کمترین امکانات شامل عناصر صحنه هم با همین کیفیتِ باورپذیر ایفای نقش کند، میتواند همان پیام و حس از نقش را منتقل میکند.
ریتم صحنه در موارد بسیاری به نظر میرسد در خدمت متن باشد اما از جنبه عمق متنی، در مقاطعی در کنار فراوانگوییها، یک اُفت ریتم وجود دارد که دیگر حرکات تکنیکال فرمی و فیگورها و… هم یارا و توان جبران مافات نوساناتِ کم اما کسلکننده در ریتم را دارد.
پایان متن/
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0