فارغ از مسئلهی جنسیت میخواهم بگویم زندگی مظلومانه حق هیچکس نیست/گفت و گو با سعید بکایی، کارگردان نمایش “اندوه سپید دخترکان”

در این نمایش میخواهم درباره دغدغه خانمهایی که بدون پشتوانه ماندند و اجحافی که به آنها میشود و در این بین به ناحق لطمه میخورند صحبت کنم.
عصر فرهنگ؛ پوریا فرجی-سعید بکایی، کارگردان نمایش “اندوه سپید دخترکان”، فارغ التحصیل رشتهی مدیریت امور فرهنگی و دانشجوی کارگردانی سینما است. وی از سال ۱۳۷۳ بازیگری و کارگردانی در قالبهای صحنهای و خیابانی را آغاز کرده است. او در میان سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳ در تلویزیون به اجرا، گزارشگری و سردبیری برنامههای ترکیبی مشغول بوده است. بکایی در زمینهی کسب آموزش آکادمیکِ بازیگری و نمایش، هنرآموختهی کارگاه آزاد بازیگری در فرهنگسرای بهمن در سال ۱۳۸۳ است که در این دوره زیر نظر اساتیدی مانند قطبالدین صادقی، میکاییل شهرستانی، اصغر همت، آرش آبسالان و محمد چرمشیر آموزش دیده است. همچنین وی در دورهای به عنوان هنرجوی آزاد در کارگاه عکاسی زیر نظر مرحوم منوچهر حقانی پرست، کارگردان و عکاس سینما، دورههای عکاسی را پشت سر گذاشته است.
او این شبها در تماشاخانه هیلاج نمایش صحنهای “اندوه سپید دخترکان” را روی صحنه دارد. با او گفت و گویی ترتیب دادیم تا از انگیزههایش برای اجرای این نمایش و همچنین دشوارهایی که برای آمادهسازی این اثر پشت سر گذاشته است بگوید. او معتقد است که فارغ از جنسیت، هرجا ظلمی به کسی روا شده است باید به آن توجه شود و این موضوع از جنسیت و مرد یا زن بودن فردِ مظلوم جداست و او بر این نکته در نمایش خود بسیار صحه گذاشته است.
- چه انگیزهای باعث شد تا سراغ متنی بروید که تماماً با موضوع زنان است؟
در ایام قرنطینه به خاطر کرونا و از آنجا که خودم هم به یک کرونای شدید مبتلا شده بودم، پس از دوران نقاهت به این فکر کردم که در کنار سایر برنامهریزیها برای ایام خانهنشینی در دورهی قرنطینه، من نیز برای خود در زمینهی تماشای فیلم و خواندن کتاب برنامهریزی کنم. در ابتدا کتابی شامل مجموعه داستانهای کوتاه از آقای “مصطفی مستور” را مجدداً و با دیدی دیگر خواندم و در این بین به قصهای زنانه برخورد کردم که آن دستمایهای شد تا به این نمایش فکر کنم. با خانم مهناز طاهری که یکی از دوستان من است و نسبت به توانایی وی در فضای بازیگری و نویسندگی آشنایی داشتم صحبت کردم و چون میدانستم داستانهایی در فضای مینیمال را خوب مینویسد از او خواستم تا متنی با موضوع خانمها و معضلات آنها و اجحافهایی که به آنها میشود بنویسد. از او خواستم تا چند زن و داستانهایی مربوط به آنها را در متن لحاظ کند. به همین خاطر پیشنهاد دادم که داستان یک کسی را در متن در نظر بگیریم که او با وضعیت و سرگذشت زنان دیگرِ موجود در متن گره خورده باشد و در زندگی همه آنها نقش داشته باشد و ردپایی از او در زندگی سایر خانمهای نمایش وجود باشد، از این جنبه است که به نوعی همهی خانمهای حاضر در نمایش در بخش پایانی کار در کنار آن زن، در یک عکس مشترک با او و در کنار همدیگر قرار میگیرند که انگار همهی زنهای حاضر در نمایش قطعهای از یک پازل مشترک و بخشی از وجود آن زن اصلی را تشکیل میدهند و آنها از جزء و فرد بودن به کل بودن و جمع بودن میرسند و گویی تمام دردهای آن زن برای همه زنهای دیگرِ حاضر در متن وجود داشته است، یک خانم را به عنوان نخ تسبیح قرار دادیم و خانمهای دیگر را به عنوان دانههای آن در نظر گرفتیم که در آخر به هم متصل میشوند. همچنان که در ابتدای کار نیز با قرارگرفتن نور روی هر یک از کاراکترها به نوعی به کمکِ افکت صوتی یک عکس و شات از هریک از آنها گرفته میشود. مسئلهی معضلات خانمها مثل بدون پشتوانه بودن آنها و… از کودکی هم ذهن من را به خود مشغول کرده بود و این کتاب که به آن اشاره کردم باعث تلنگری در من شد تا به سراغ این کار بروم.
- جنسیت در نمایش شما دارای چه نقشی است؟
جنسیت مطرح نیست، چه مرد، چه زن وقتی به هریک از آنها ظلم میشود در هر صورت ظلمی اتفاق افتاده است و هیچ فرقی میان جنس مذکر یا مونث نیست. ما داریم یک اتفاق تلخ را روایت میکنیم، شرایط تلخی که به طور ناخواسته برای یک آدم به وجود میآید و در هر حالت چه مرد و چه زن، آن اتفاقاتی که از جنبه ظالمانه برای فرد رخ میدهد محکوم است. من میخواهم بگویم این آدمهایی که در کنار ما در کوچه و خیابان در حال گذر هستند و در کنار ما در جامعه در حال زندگی هستند، هر کدام مشکلات و دغدغهها و شرایط تلخی را تجربه میکنند که اصلاً به حق نیست و نباید برای آنها اتفاق میافتاده و همان طور که گفتم اصلاً دغدغه من جنسیت نیست، حالا ممکن است این نمایشِ من درباره خانمها باشد و شاید نمایش بعدی که بخواهم کار کنم درباره آقایان باشد و ظلمهایی که به آقایان میشود. ما در این نمایش جنس زن را میبینیم و از طرفی هم قدیمها به نوعی میگفتند خانمها ضعیفتر و لطیفتر هستند پس ما میتوانیم به آنها زور بگوییم! در حالی که من میخواهم بگویم این زندگیِ مورد ظلم قرار گرفته حق هیچکس نیست و چنین شرایطی نباید باشد و هیچ فرقی هم میان یک زن و یک مرد نیست.
- گروه نمایشی شما در دستهی گروههای جوان جای دارد. در جریان این کار چقدر مورد حمایت قرار گرفتید؟
وضعیت هنر و تئاتر کشور حال خوبی ندارد و متاسفانه اصلاً حمایت صورت نمیگیرد و در این بین یک اختلاف فاحش میان دو قشر میبینید؛ یک قشر که شناخته شدهاند و یک قشر دیگر که در تئاتر نوپا هستند و شناخته شده نیستند که این در نوع برخورد با این اقشار نیز مشخص است، تا آنجا که آنقدر سنگاندازی میکنند که آدم از کار کردن پشیمان میشود! من متن این کار را به یک سالن دولتی دادم اما در عرض یک روز کار را رد کردند و من فکر میکنم اصلاً متن را نخواندند! و یک بیاعتنایی شدید نسبت به ما داشتند. از این رو متاسفانه در ایران هنر خیلی جایگاهی ندارد و به تازگی قرار شده تا بازیگری را در دسته شغلها در نظر بگیرند! متاسفانه به جای آنکه از قشر نوپا حمایت کنند و از آنها دستگیری کنند، دست رد به سینه آنها میزنند. امیدوارم این نگاههای رابطه محور جای خود را به ضابطه بدهد.
- از ایام پیش تولید کار بگویید؛ کرونا، روند اجرایی و اداری پیرامون کار… .
دشوار بود که برای این کار با توجه به محدودیت و وضعیت کرونا از بازیگرها بخواهم تا در این کار حضور داشته باشند و اصلاً من یک کَست بازیگر دیگر مدنظرم بود که در نهایت گروه فعلی را با اعضای آن تشکیل دادم. به خاطر وضعیت کرونا و مشکلات آن، مجبور شدم تا کار را با حضور بازیگران به نوعی رَج بزنم و در هر نوبت با یک تعداد بازیگرها کار را پیش ببرم و از این جنبه روزهای کمی با کلیه اعضای گروه در یک نوبت تمرین کنار هم بودیم. همچنین در یک برهه زمانی پلاتو به سختی پیدا میشد و برخی از آنها به خاطر شرایط کرونایی تعطیل بودند و از این جهت فرصت زیادی را از دست دادیم و این نمایش باید خیلی وقت پیش از حالا آماده میشد. شما فکر کنید با این شرایط سخت و تلخ اقتصادی، بازیگر نیز نمیآمد و حتی دستیار که یکی از بازیگرها و نویسنده کار نیز هست به دلیل ابتلا به کرونا حدود یک ماه نتوانست در کار و تمرینها حاضر شود و همینطور بازیگر دیگری به کرونا مبتلا میشد و نمیتوانست در کار حاضر شود و به این ترتیب دائماً کار عقب میافتاد. در سیستم اداری تئاتر نیز ۲۵ روز طول کشید تا متن کار من تأئید شود و در این بین عدم تکرار متن در کارهای دیگر و ناآشنا بودن نویسنده نیز تاثیر خود را در این تأخیر ۲۵ روزه گذاشته بود! کار اپیزودیک است و در جریان بررسی متن، چهار اپیزود از کار من حذف شد که به نوعی ۳/۲ کار به کلی نابود شد و برای این مسئله دلایلی آورده شد که واقعاً عقلانی نبود. چیزی که در متن گفته بودم، داستانِ روز بود و به اتفاقاتی مربوط میشد که جلوی چشم ما و در کنار ما رخ میدهد و مسئلهی یک جامعهی دیگر و خلاف زندگی روزمرهمان نبود که من آن را در متنم وارد کرده باشم! این اتفاقات در خانه همسایه یا اقوام ما ممکن است رخ دهد اما آنها فکر میکردند من این موارد را از یک دنیا و سیاره دیگر آوردهام! موضوعاتی مثل خیانت یک مرد به یک زن، یا مرد معتادی که همسر وی نانآور و سرپرست خانوار شده است یا مردی که همسر خود را رها کرده و رفته یا… . حتی گفتند که این کار روحیهی ضد مرد دارد و مرد ستیز است! اینها باعث شد تا مجبور شویم در کمترین زمان ممکن متن را بازنویسی کنیم و در آن تغییرات اساسی ایجاد کنیم و فقط چند شخصیت از آن و چهارچوب اصلی متن حفظ شد تا از نظر آنها مشکلات ممیزی برطرف شود. از آنجا که من سالن را رزرو کرده بودم و وضعیت کرونا منجر به جابجایی برنامه سالنها میشد و من از پیش هزینه سالن را پرداخت کرده بودم، مجبور شدیم کار را برای اجرا برسانیم و این در حالی بود که ناچار شدیم برای برطرف شدن موارد ممیزی که گفته بودند متن را به هرترتیب مجدداً بازنویسی و فراهم کنیم، این در حالی بود که من در فاصله تأئید مجدد متن تا بازبینی ۱۰ روز فرصت داشتم تا دوباره با اعضای گروه بر اساس متنی که تغییر کرده بود تمرین کنم و در نهایت از وقت بازبینی تا اجرا هم فقط ۴ روز فرصت داشتم و من با توجه به مدت ۲۵ روزه برای تأئید متن که پشت سرگذاشتم، در نهایت برای آماده شدن برای اجرا و تبلیغات و سایر موارد فقط حدود ۱۴ روز فرصت داشتم و در این بین نیز یکی از بازیگران من که نقش شخصیت اهل جنوب را بازی میکرد نیز از حضو در کار انصراف داد! و مجبور شدم تا یک بازیگر جایگزین کنم؛ اینجا باید بگویم از بازیگری که جایگزین شد خیلی تشکر میکنم، چراکه با اینکه کار اولش بود، خیلی حرفهای خود را به کار رساند و به نحوی سربازانه و به قول معروف با فنجان خالی به کار پیوست و فضا و موقعیت و کار را پذیرفت و خود را در شرایط کار گذاشت و در بازبینی نیز خیلی هم مورد توجه بازبینها قرار گرفت.
- مشخصاً نمایش شما قصد دارد چه پیامی را به مخاطب منتقل کند؟
هرکس حق زندگی کردن در شرایط خوب و دلبخواه خود را دارد و ما نمیتوانیم این حق را از او بگیریم و همچنان که گفتم در این نمایش میخواهم درباره دغدغه خانمهایی که بدون پشتوانه ماندند و اجحافی که به آنها میشود و در این بین به ناحق لطمه میخورند صحبت کنم و میخواهم بگویم این درست نیست و حق آنها نیست و حق اینها یک زندگی خوب و طبیعی است و در این بین در بند جنسیت نیز نیستم.
- چه شد که دایره جغرافیای کار را آنقدر گسترده کردید که خواستید در کنار سایر شخصیتهای داستان که از اقوام دیگر ایران هستند، به افغانها که فارس زبان هستند اما دیگر به لحاظ جغرافیایی امروز جزء کشور ایران نیستند اشاره کنید؟ قصد و هدفتان از دخیل کردن این موضوع در نمایش چه بود؟
خیلی وقت پیش قصد ساخت مستندی با موضوع افغانها را داشتم که وقتی به ایران مهاجرت میکنند با چه معضلاتی روبرو هستند و مدت طولانی طول میکشد تا با سختی و مشقت وارد ایران شوند و اگر توسط مأمورین ایران دستگیر شوند بلافاصله به افغانستان تحویل داده میشوند؛ در این بین دیدم اگر به ایران هم بیایند و مدت مشخص و طولانی هم در ایران اقامت داشته باشند از امتیازاتی مانند شناسنامه نیز برخوردار نمیشوند. اینطور شد که از نویسنده خواستم این موضوع را در متن قرار دهد و دو نفر از شخصیتهای نمایش ما از خانوادهی مهاجر افغان هستند اما در ایران متولد شدند و این مسئلهی شناسنامه برای آنها یک معضل بزرگ در طول داستانشان است و در این بین شخصیت اصلی داستان که ما او را نمیبینیم نیز شناسنامه خود را به اینها میدهد تا آن را به نام خود تغییر دهند. همچنان که از بخشهایی از جغرافیای ایران نیز در داستان شخصیت آوردم، دوست داشتم از افغانها نیز در این کار شخصیت داشته باشم، چراکه آنها هم فارس زبان و همزبان با ما هستند و دغدغههای ما را نیز در این کشور دارند و از طرفی هم چون با آنها همزبان هستیم، از این جنبه با آنها احساس غریبی نمیکنیم و از طرف دیگر هم واقعاً نمیتوانم درک کنم که یک فرد مهاجر در ایران متولد شده باشد و بیست و چند سالش باشد اما هنوز شناسنامه نداشته باشد!
- و نکته پایانی؟
باید از بچههای گروهم تشکر کنم که در این مدت بدون هیچ چشمداشتی در شرایط سخت کرونایی در این کار مشغول بودند و حضور داشتند و باید یک تشکر ویژه هم داشته باشم از سپهر جعفری که بدون هیچ توقعی روی امور تبلیغاتی کار من شامل تیزر و پوستر و عکس کار کرد. همچنین تشکر میکنم از مهناز طاهری که نویسنده متن این نمایش است و برای این کار خیلی زحمت کشید و هماهنگیها و دستیاری کار را به عهده داشت و همچنین از همه دوستانی که در این شرایط تلخ دستگیر من بودند تشکر میکنم.
پایان متن/
برچسب ها :تئاتر ، تئاتر جوان ، تئاتر نوپا ، جنسیت ، حق ، زنان ، زنانه ، سعید بکایی ، ظلم ، فرهنگ ، ممیزی ، هیلاج
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0